انتخابهای 13 از صندوقچه های قدیمی

به نام خدا

سلام استاد

با تشکر. اسم کلبه رو خود شما انتخاب کنید

اگر صلاح میدونید این شعر رو هم توی توضیحات اون قرار بدین


زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرم آن نغمه که دوست بسپارد به یاد


(یه تغییر کوچیک توی شعر دادم)

یا علی

نظرات 65 + ارسال نظر
رحیمی نژاد چهارشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:46 ق.ظ

به نام خدا
سلام
تبریک میگم
موفق باشید

13 چهارشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 05:54 ب.ظ

به نام خدا

سلام

خیلی ممنون استاد

خانم رحیمی نژاد از شما هم بابت تبریک سپاسگزارم.انشالله از کلبه های شما هم مطالب زیاد خواهم داشت

امیدوارم هم استاد و هم بقیه عزیزان مخصوصا شما مطالب زیبای گذشته رو دوباره در این کلبه قرار بدین

یا علی

سلام. من پیرو سیاستهای خودم برخی مواقع این کار را می کنم که شاید برخی را خوش نیاید که باعث افتخار من است!

13 چهارشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 05:57 ب.ظ

به نام خدا


صاحبدلان چنین باشند:
چهره درخشان و پیشانی گشاده دارند.
هرگز اندوه دل خویش به کس ننمایند.
لبخند آنان بر دریای خون شنا کند و خون قلبشان لبریز نگردد.
مردمی جوانمرد و خویشتندار و خود شناس باشند.
بنابر این همه جا فروتن و همه جا آرام و آهسته به سر برند.
آری ... صاحبدلان چنین باشند.
امام علی (ع)

نوشته شده : بوسیله استاد- در تاریخ 88/2/2

13 چهارشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 05:59 ب.ظ

به نام خدا


ین طرف مشتی صدف ، آنجا کمی گل ریخته

موج ، ماهی های عاشق را به ساحل ریخته

بعد از این در جام ما تصویر ابر تیره ای است

بعد از این در جام دریا ، ماه کامل ریخته

مرگ حق دارد که از ما روی برگردانده

زندگی در کام ما مرگ هلاهل ریخته

هر چه دام افکندم ، آهوها گریزان تر شدند

حال ، صدها دام دیگر در مقابل ریخته

هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست

هر کجا پا می گذارم دامنی دل ریخته

عارفی از نیمه راه تحیر بازگشت

گفت : خون عاشقان منزل به منزل ریخته

نوشته شده : آقای رحمانی-کلبه صاحبدلان-14 مهر 88

این طرف (الف جا افتاده )

13 چهارشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 06:22 ب.ظ

به نام خدا

واقعا صندوقچه چقدر غنی هستش.چه مطالب جالب و زیبایی توش هست.یاد همه دانشجو ها به خیر.خیلی هاشون رو نمیشناسم ولی یادشون رو زنده نگه میداریم

مرتضی صفر دوست
منتظر
سلمان رحمانی
حسین دهقان
محسن محقق
سعید
یاسمن قاسمی پور
محمد منسوبی فرد
نیما
امین
وخیلی از عزیزان دیگه.نمیدونم چرا دلم گرفت


این مینیمال به نظرم به الان مرتبط باشه :

(چیزها خوبیشان این است،
که نزدیک جایی که گم شده اند پیدایشان می شود؛

آدمها نه،
آدمها را آنجا که گم کرده ای پیدا نمی کنی.
نوشته سعید-کلبه مینیمال نویسی)

شمسی چهارشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 11:27 ب.ظ

سلام
تبریک می گم.
و مشتاقانه منتظر خواندن کامنت های منتخب هستم!!!!

سلام. already تعدادی آماده است که تایید شد!

رحیمی نژاد پنج‌شنبه 7 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:11 ق.ظ

به نام خدا
سلام استاد
سلام 13 گرامی
شما لطف دارید. چشم
"هرگز اندوه دل خویش به کس ننمایند.
لبخند آنان بر دریای خون شنا کند و خون قلبشان لبریز نگردد."
من قبلا خیلی کم طاقت بودم. کوچکترین چیز خیلی ناراحتم میکرد و دوست داشتم که حرف بزنم. اما صادقانه بگم الان خیلی بهتر شدم. شاید به گفته ی استاد پخته تر شدم. دیگه اون دختر بچه ی لوس و ناز نازی که دنیا باید به میل اون میگشت نیستم.محکم ایستادم رو کشتی زندگی و به یاری خدا هیچ طوفانی منو به زانو در نخواهد آورد. (چون به خدای خودم اعتماد کردم).
دوستان هم خواهند آمد 13 گرامی. به هرحال هر سال که میگذره ما بزرگتر میشیم و مسئولیت های ما هم بیشتر. خدا تو زندگی پشت و پناه همشون باشه.

سلام

کلبه پرنده جمعه 8 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:58 ق.ظ

سلام ب همگی بهار زیبایی داشته باشید کلبه جدید رو تبریک میگم. کار جالبی هست ممنونم از شما و استاد عزیزمون. فقط ی سوالچرا 13؟؟

سلام. 13 باید جواب بده هرچند قبلا یه توضیحاتی داده بوده.

غلامی جمعه 8 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 12:40 ب.ظ

سلام مبارکه
همسال نو و هم کلبه نو
ماهم مشتاقیم! مشتاق

مرتضی و منتظر شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:42 ب.ظ

به نام خدای بزرگ
سلام بر همه صندوقچه ای ها
سلام بر استاد
سلام بر همه دوستای همکلاسی و غیر همکلاسی

سال نوی همگی مبارک
((( استاد پیام تبریک عیدتون رسید )))

چند وقت پیش بود که گفتیم بریم یه سری به کلبه های قدیمی بزنیم آخه بعضی از کامنت ها هم خاطره داشتن و هم زیبا بودن

خوشحالیم که 13 عزیز (سلام) کار ما رو راحت کرد
انشالله بتونیم توی این کلبه کمکی کنیم

ایام به کام
روزهاتون بهاری

راستی یه خبر خوش
محمد منسوبی فرد دکتری قبول شده
برنامه امسال ما هم اینه که تحصیلاتمون رو ادامه بدیم
توکل برخدا

یا علی

سلام. ممنون. چه حبر خوبی. محمد از نیکان است. ان شاالله شما و او موفق باشید.

مرتضی و منتظر شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 11:00 ب.ظ

گزیده ای از کلبه مجنون ۱ به نقل از سلمان رحمانی
تاریخش را نمی دانم چون اثری از کلبه مجنون 1 نیست، اینو از مجنون 2 استون گذاشتم

شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1388


پنج وارونه چه معنادارد؟!
خواهر کوچکم از من پرسید
من به او خندیدم
کمی آزرده و حیرت زده گفت
روی دیوار و درختان دیدم
باز هم خندیدم
گفت دیروز خودم دیدم پسر همسایه
پنج وارونه به مینو میداد
آنقَدَر خنده برم داشت که طفلک ترسید
بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم
بعدها وقتی غم
سقف کوتاه دلت را خم کرد
بی گمان می فهمی
- پنج وارونه چه معنا دارد .

مرتضی و منتظر شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 11:03 ب.ظ

گویند خیال دلبران تخت تر است
آن یار که دلرباست خوشبخت تر است

هیهات مباد از کسی دل ببری
معشوق شدن ، ز عاشقی سخت تر است!

نوشته منتظر
سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1388

13 دوشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 08:45 ب.ظ

به نام خدا

سلام

وقت بخیر

از استاد و بقیه سروران گرامی بابت تاخیر در بروز رسانی کلبه عذر می خوام

توی ایام عید توفیق دست داد و به پابوس امام مهربان حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) رسیدم. اونجا به یاد شما و تمامی اهالی صندوقچه بودم

خانم شمسی (فکر کنم خانم بودند) و خانم رحیمی نژاد

ممنون از شما. باعث افتخار است که حضور دارین و به این کلبه سر میزنید

کلبه پرنده گرامی

ممنون از لطف شما .انشالله سال خوبی داشته باشین
انتخاب نام کاربری 13 ماجرای خاصی نداره. تموم عدد ها قشنگن و....
البته پشت انتخاب 13 برای خود من دلایل زیادی وجود داره

موفق و پاینده باشین


جناب غلامی خیلی ممنون
انشالله بتونیم ادای وظیفه کنیم

سلام ویژه بر منتظر و مرتضی عزیز
از نوع نوشتن کامنت ها حدس میزنم که کار جناب صفر دوست باشن.خیلی ممنون از کامنت هاتون.امیدوارم باز هم افتخار بدین و برامون از این کامنت های زیبا قرار بدین
.


یا علی

گویم که خاک را به نظر کیمیا نکن!
بگذار خاک پای تو باشم ابوتراب

سلام

13 دوشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 08:58 ب.ظ

به نام خدا


دقت در سخنان مولا علی در مورد چگونگی حکومت

--------------------------------------------------------------------------------


1. واجباتت را با اخلاص انجام بده
از کارهائی که به خدا اختصاص دارد و باید با اخلاص انجام دهی، انجام واجباتی است که ویژه‌ی پروردگار است. پس در بخشی از شب و روز، وجود خود را به پرستش خدا اختصاص ده، و آن چه تو را به خدا نزدیک می‌کند، بی‌عیب و نقصانی انجام ده، اگر چه دچار خستگی جسم شوی. (نامه 53)

2. فراوان یاد قیامت کن
تو بر نفس، مسلّط نخواهی شد، مگر با یاد فراوان قیامت، و بازگشت به سوی خدا. آن چه بر تو لازم است آن است که حکومت‌های دادگستر پیشین، سنّت‌های با ارزش گذشتگان، روش‌های پسندیده‌ی رفتگان و آثار پیامبر(ص) و واجباتی که در کتاب خداست را، همواره به یاد آور و از آن چه ما عمل کرده‌ایم، پیروی کنی.(نامه 53)

3. مراقب هجوم شیطان باش
مبادا هرگز دچار خودپسندی گردی! و به خوبی‌های خود اطمینان کنی، و ستایش را دوست داشته باشی، که این‌ها همه از بهترین فرصت‌های شیطان برای هجوم‌آوردن به توست، و کردار نیکِ نیکوکاران را نابود سازد.(نامه 53)

4. خویشتن‌دار باش
نیکوترین اندوخته‌ی تو باید اعمال صالح و درست باشد. هوای نفس را در اختیار گیر و از آن چه حلال نیست، خویشتن‌داری کن. زیرا بخل ورزیدنِ به نفس خویش، آن است که در آن چه دوست دارد، یا برای او ناخوشایند است، راه انصاف پیمایی.(نامه 53)

5. با خودسازی، مردم را تربیت کن
کسی که خود را رهبر مردم قرار داد، باید پیش از آن که به تعلیم دیگران بپردازد، خود را بسازد و پیش از آن که با حرفش تربیت کند، عملش تعلیم دهنده باشد.(حکمت 73)

6. مردمی باش
بخشی از وقت خود را به کسانی اختصاص ده که به تو نیاز دارند، تا شخصاً به امور آنان رسیدگی کنی و در مجلس عمومی با آنان بنشین و در برابر خدایی که تو را آفریده، فروتن باش، و سربازان و یاران و نگهبانان خود را از سر راهشان دور کن تا سخنگوی آنان بدون اضطراب در سخن گفتن با تو گفتگو کنند.(نامه 53)

7. با مردم رو راست باش
هرگاه مردم نسبت به تو گمان بد کردند، عذر خویش را آشکارا با آنان در میان بگذار و با این کار از بدگمانی نجاتشان ده، کــه ایـن کـار ریـاضتی بـرای خود سازی تو و مهربانی کردن نسبت به مردم است و این عذرخواهی تو آنان را به حقّ وا می‌دارد.(نامه 53)

8. با مردم مهربان باش
مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی؛ زیرا مردم دو دسته‌اند: دسته‌ای برادر دینی تو و دسته‌ی دیگر همانند تو در آفرینش.(نامه 53)

9. در برخورد با مردم حوصله کن
به عدل و انصاف رفتار کنید، به مردم در باره‌ی خودتان حق بدهید، پرحوصله باشید و در برآوردن حاجات مردم، تنگ حوصلگی نکنید که شما گنجوران و خزانه‌داران رعیّت و نمایندگان ملّت و سفیران حکومت هستید.(نامه 52)

10. به مردم دروغ نگو
با مردم تندخو مباش. به آنها دروغ نگو و به مردم به جهت این که بر آنها حکومت داری، بی اعتنایی نکن. چرا که مردم، برادران دینی و یاری دهندگان در استخراج حقوق الهی می‌باشند.(نامه 26)


11. به ملّت خیانت نکن
کسی که امانت الهی را خوار شمارد و دست به خیانت آلوده کند، خود و دین خود را پاک نساخته و درهای خواری را در دنیا به روی خود گشوده. و در قیامت خوارتر و رسواتر خواهد بود و همانا بزرگ‌ترین خیانت، خیانت به ملّت و رسواترین دغل‌کاری، دغل‌بازی با امامان است.(نامه 26)

12. خشنودی خدا را با خشنودی مردم عوض نکن
خدا را برای راضی نگه داشتن مردم، به خشم نیاور. زیرا خشنودی خدا جایگزین هر چیزی است. اما هیچ چیز جایگزین خشنودی خدا نمی‌شود.(نامه 27)

13. بر مردم منّت نگذار
مبادا با خدمت‌هایی که انجام دادی، بر مردم منّت گذاری! یا آن چه انجام داده‌ای بزرگ بشماری، یا مردم را وعده‌ای داده، سپس خُلف وعده نمایی! منّت نهادن، پاداش نیکوکاری را از بین می‌برد، و کاری را بزرگ شمردن، نور حق را خاموش گرداند و خلاف وعده عمل کردن، خشم خدا و مردم را بر می‌انگیزاند.(نامه 53)

14. به فکر مشکلات محرومان باش
همواره در فکر مشکلات محرومان باش. از آنان روی بر مگردان. به ویژه امور کسانی را از آنان بیشتر رسیدگی کن که از کوچکی به چشم نمی‌آیند و دیگران آنان را کوچک می‌شمرند و کمتر به تو دسترسی دارند. .(صفحه 583)

15. رعایت حال محرومان و طبقات پائین جامعه را بکن
خدا را! خدا را! در خصوص طبقات پایین و محروم جامعه، که هیچ چاره‌ای ندارند و عبارتند از زمین‌گیران، نیازمندان، گرفتاران و دردمندان. همانا در این طبقه‌ی محروم، گروهی خویشتن‌داری کرده و گروهی به گدایی دست نیاز بر می‌دارند. پس برای خدا پاسدار حقّی باش که خداوند برای این طبقه معیّن فرموده است.(نامه 53)

16. حق را به حق‌دار بده
حق را به صاحب حق، هر کس که باشد، نزدیک یا دور، بپرداز. و در این کار شکیبا باش و این شکیبایی را به حساب خدا بگذار، گرچه اجرای حق مشکلاتی برای نزدیکانت فراهم آورد، تحمّل سنگینی آن را با یاد قیامت بر خود هموار ساز، زیرا تحمّل آن پسندیده است.(نامه 53)

17. با راست‌گویان پیوند کن
تا می‌توانی با پرهیزکاران و راستگویان بپیوند و آنان را چنان پرورش ده که تو را فراوان نستایند و تو را برای اعمال زشتی که انجام نداده‌ای تشویق نکنند، که ستایش بی‌اندازه، خودپسندی می‌آورد و انسان را به سرکشی وا می‌دارد. هرگز نیکوکار و بدکار در نظرت یکسان نباشند. زیرا نیکوکاران در نیکوکاری بی‌رغبت و بدکاران در بدکاری تشویق می‌گردند، پس هرکدام از آنان را بر اساس کردارشان پاداش ده. (نامه 53)

18. از خشم عمومی مردم بترس
مراقب خشم عمومی مردم باش! دوست داشتنی‌ترین چیزها، در نزد تو در حق، میانه‌ترین، و در عدل، فراگیرترین و در جلبِ خشنودی مردم، گسترده‌ترین باشد، که همانا خشم عمومی مردم، خشنودی خواص(نزدیکان) را از بین می‌برد، امّا خشم خواص را خشنودی همگان بی‌اثر می‌کند.(نامه 53)

19. مراقب مسؤولان دفترت باش
در امور نویسندگان و منشیان(مسؤولین دفتر)، به درستی بیندیش و کارهایت را به آنان واگذار و نامه‌های محرمانه که در بردارنده‌ی سیاست‌ها و اسرار توست، از میان نویسندگان به کسی اختصاص بده که صالح‌تر از دیگران باشد، کسی که گرامی داشتن، او را به سرکشی و تجاوز نکشاند تا در حضور دیگران با تو مخالفت کند، و در رساندن نامه‌ی کارگزارانت به تو، یا رساندن پاسخ‌های تو به آنان کوتاهی نکند و در آن چه برای تو می‌ستاند یا ازطرف تو به آنان تحویل می‌دهد، فراموشکار نباشد.(نامه 53)

20. مراقب نزدیکانت باش
و از همکاران نزدیکت، سخت مراقبت کن، و اگر یکی از آنان دست به خیانت زد و گزارش جاسوسان تو هم آن خیانت را تأیید کرد، به همین مقدار گواهی قناعت کرده او را با تازیانه کیفر کن، و آن چه از اموال که در اختیار دارد، از او بازپس گیر. سپس او را خوار دار و خیانت‌کار بشمار و حلقه‌ی بدنامی به گردنش بیفکن.(نامه 53)

21. ویژه خواری نکن
مبادا هرگز در آن چه که با مردم مساوی هستی، امتیازی بخواهی! از اموری که بر همه روشن است، غفلت کنی؛ زیرا به هر حال نسبت به آن در برابر مردم مسئولی و به زودی پرده از کارها، یک سو رود، و انتقام ستمدیده را از تو باز می‌گیرند. باد غرورت، جوشش خشمت، تجاوز دستت و تندی زبانت را در اختیار خود بگیر، و با پرهیز از شتاب‌زدگی و فروخوردن خشم، خود را آرامش ده تا خشم فرو نشیند و اختیار نفس در دست تو باشد.(نامه 53)

22. شتاب‌زده عمل نکن
مبادا هرگز در کاری که وقت آن فرا نرسیده، شتاب کنی! یا در کاری که وقت آن رسیده، سستی کنی و یا در چیزی که (حقیقت آن) روشن نیست، ستیزه‌جویی نمایی و یا در کارهای واضح و آشکار کوتاهی کنی! تلاش کن تا هر کاری را در جای خود و در زمان مخصوص به خود انجام دهی.(نامه 53)

23. در انعقاد قراردادها و پیمان‌ها دقّت کن
مبادا قراردادی را امضا کنی که در آن برای دغل‌کاری و فریب راه‌هایی وجود دارد، و پس از محکم‌کاری و دقّت در قرارداد، دست از بهانه‌جویی بردار، مبادا مشکلات پیمانی که بر عهده‌ات قرار گرفته، و خدا آن را بر گردنت نهاده، تو را به پیمان‌ شکنی وا دارد، زیرا شکیبائی تو در مشکلات پیمان‌ها که امید پیروزی در آینده را به همراه دارد، بهتر از پیمان شکنی است؛ که از کیفر آن می‌ترسی و در دنیا و آخرت نمی‌توانی پاسخ‌گوی پیمان شکنی باشی.(نامه 53)

24. در مقابله با دشمن، دوراندیش باش
زنهار! زنهار! از دشمن خود پس از آشتی کردن. زیرا گاهی دشمن نزدیکت می‌شود، تا غافلگیرت کند، پس دوراندیش باش و حسن ظنّ خود را متّهم کن( به دشمن سوء ظنّ داشته باش). (نامه 53)

25. در دسترس باش
هیچ‌گـاه خود را از مردم پنهان نکن، که پنهان بودن رهبران، نمونه‌ای از تنگ خُلقی و کم‌اطلاعی در امور جامعه می‌باشد. نهان شدن از رعیّت، زمامداران را از دانستن آن چه بر آنان پوشیده است، باز می‌دارد، پس کاربزرگ، اندک و کار اندک بزرگ جلوه می‌کند، زیبا، زشت و زشت، زیبا می‌نماید و باطل به لباس حقّ در خواهد آمد. (نامه 53)

از خداوند بزرگ، با رحمت گسترده و قدرت برترش در انجام تمام خواسته‌ها، درخواست می‌کنیم که به آن چه موجب خشنودی اوست، من و تو را موفّق فرماید، که نزد او و خلق او، دارای عذری روشن باشیم. برخوردار از ستایش بندگان، یادگار نیک در شهرها، رسیدن به همه‌ی نعمت‌ها و کرامت‌ها بوده و این که پایان عمر من و تو را به شهادت و رستگاری ختم فرماید، که همانا ما به سوی او باز می‌گردیم.(نامه 53)


این کامنت بسیاز زیبا و عالی هستش.به نظرم ارزش بار ها خوندن رو داره(کمی تلخیص داره این کامنت)

نوشته :جناب رحمانی-کلبه صاحبدلان

13 دوشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:13 ب.ظ

به نام خدا

سخنان مولا علی


علی ابن ابیطالب : در فتنه ها همچون بچه شتر باش که نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند .

علی ابن ابیطالب : دعوت کننده ای که فاقد عمل باشد مانند تیر اندازی است که کمان او زه ندارد


علی ابن ابیطالب : کسی که بر مرکب شکیبایی سوار شود به پیروزی نهایی دست می یابد

علی ابن ابیطالب : چه زشت است کوچکی به هنگام نیاز و سرکشی به هنگام بی نیازی

علی ابن ابیطالب : حاجت محتاج را به تاخیر نینداز زیرا نمی دانی از اینکه فردا برای تو چه پیش خواهد آمد

علی ابن ابیطالب : حق سنگین است اما گوارا ، باطل سبک است، اما در کام چون سنگی خارا

علی ابن ابیطالب : دوست مومن عقل است ، یاورش، علم ، پدرش مدارا و برادرش ، نرمش

علی ابن ابیطالب : علم خویش را به جهل و یقین خود را به شک مبدل نکنید، آنگاه که به علم رسیدید عمل کنید و آنگاه که به یقین دست یافتید ،اقدام نمایید.

علی ابن ابیطالب : حق بگویید تا به حق معروف شوید،حق را به کار ببندید تا از اهل حق باشید

علی ابن ابیطالب : آنچه را نمی دانی مگو ، بلکه هر آنچه را که می دانی نیز اظهار مکن

علی ابن ابیطالب : پیش از این که نسبت به کاری تصمیم بگیری مشورت کن ، و قبل از این که وارد عمل شوی ، فکر کن

علی ابن ابیطالب : اطمینان را با امیدواری مبادله نکن

علی ابن ابیطالب : همانا پاداش دانشمند از شخص روزه دار و شب زنده دارکه در راه خدا جهاد می کند بیشتر است

علی ابن ابیطالب : عاقل ترین مردم کسی است که عواقب کار را بیشتر بنگرد

علی ابن ابیطالب : بزرگترین نادانی ها برای بشر عدم شناخت خود است

علی ابن ابیطالب : برای مردم آن را بخواه که برای خود می خواهی و با دیگران طوری رفتار کن که مایلی درباره ات آنچنان کنند

علی ابن ابیطالب : گیتی برای تو شیواترین پندآموز است اگر پندپذیر باشی

علی ابن ابیطالب : بپرهیز از انجام کاری که اگر فاش شود انجام دهنده را خوار و خفیف سازد

علی ابن ابیطالب : بهترین شیوه صداقت وفای به عهد است

علی ابن ابیطالب : هیچ ارثی مانند ادب و اخلاق پر ارج و گرانمایه نیست

علی ابن ابیطالب : بهترین شیوه عدل ، یاری مظلوم است

علی ابن ابیطالب : مربی لایق کسی است که از غریزه عشق به کمال و ترقی خواهی کودک استفاده کند

علی ابن ابیطالب : بوسیدن فرزند ، رحمت و محبت است

علی ابن ابیطالب : اسرار خویش را به کسی مگوی

علی ابن ابیطالب : سرلوحه کتاب سعادت بشر ، رفتار پاک و سجایای اخلاقی اوست

علی ابن ابیطالب : بی خردتر از همه کسی است که خود را خردمندتر از همه پندارد

علی ابن ابیطالب : شکیبایی در مصیبت ، از نشانه های مومن است

علی ابن ابیطالب : شرط خرد حفظ تجربه ها و بکار بستن آنهاست

علی ابن ابیطالب : هر کس در نقطه ضعف های دوست خود دقیق شود ، پیوند دوستی او قطع خواهد شد

علی ابن ابیطالب : آدمی به گفتارش سنجیده می شود و به رفتارش ارزیابی می گردد، چیزی بگو که کفه سخنت سنگین شود و کاری کن که قیمت رفتارت بالا رود

علی ابن ابیطالب : هیچ شرافتی مانند فروتنی نیست

علی ابن ابیطالب : برای مشاورت ، خردمندان را برگزین تا از ملامت و ندامت در امان باشی


خدا توفیق بده که از این سخنان گهربار بتونیم استفاده لازم رو ببریم. عالی بود این احادیث .ممنونم از جناب رحمانی عزیز

نوشته شد : بوسیله سلمان رحمانی-کلبه صاحبدلان

چه زشت است کوچکی به هنگام نیاز و سرکشی به هنگام بی نیازی

13 دوشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:14 ب.ظ

به نام خدا

کامنت های کلبه صحبدلان چقدر زیبا هستن
بعضی از کامنت ها واقعا ارزش چند بار خوندن رو دارن


رو می کنم به هر جا ، در هر کجا تو هستی
از ابتدا تو بودی، تا انتها تو هستی

در جاده های خاکی ،آن سوی ناکجا آباد
هر لحظه رو به روی چشمان ما تو هستی

کشتی شکسته ماییم . اما در این هیاهو
هم با خدا تو هستی ، هم نا خدا تو هستی

گویی درون چشمت خورشید لانه کرده !
سر چشمهء تمام ایینه ها تو هستی

در بین هر رکوع و در بین سجده هایم
هم دلگشا تو هستی ، هم دلربا تو هستی

نوشته شده : بوسیله سلمان رحمانی-کلبه صاحبدلان

13 دوشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:17 ب.ظ

به نام خدا


خدایا!
به ما و فرزندان ما بیاموز که افراد را با حق بسنجند، نه حق را با افراد!


نوشته : بوسیله سعید-22 فروردین سال 1389-کلبه مینیمال نویسی

13 دوشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:18 ب.ظ

به نام خدا


شاید، سالها بعد، در گذر جاده ها،
بی تفاوت از کنار هم بگذریم،
و بگوییم: این غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود


نوشته شده :بوسیله سعید-کلبه مینیمال نویسی

مرتضی و منتظر دوشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:20 ب.ظ

مامان! یه سوال بپرسم؟
زن کتابچه سفید را بست. آن را روی میز گذاشت: بپرس عزیزم.

- مامان خدا زرده؟
زن سر جلو برد: چطور؟
- آخه امروز نسرین سر کلاس می گفت خدا زرده.
- خوب تو بهش چی گفتی؟
- خوب، من بهش گفتم خدا زرد نیست. سفیده.
مکثی کرد: مامان، خدا سفیده؟ مگه نه؟

زن، چشم بست و سعی کرد آنچه دخترش پرسیده بود در ذهن مجسم کند. اما، هجوم رنگ های مختلف به او اجازه نداد.
چشم باز کرد: نمی دونم دخترم. تو چطور فهمیدی سفیده؟
دخترک چشم روی هم گذاشت. دستانش را در هم قلاب کرد و لبخند زنان گفت: آخه هر وقت تو سیاهی به خدا فکر می کنم، یه نقطه سفید پیدا میشه.

زن به چشمان بی فروغ دخترک نگاه کرد و دوباره چشم بر هم نهاد.


نوشته : مرتضی، سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389

مرتضی چهارشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 04:54 ب.ظ

نوشته : استاد در کلبه مرتض (ورژن 2)
شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389


به نام خدا
مرتضی سلام

۵ شنبه تهران بودم. چون ۲ سال نمایندگی من در کمیته آموزش شیمی تمام شده بود دوباره بین نمایندگان تمام دانشگاههای کشور رای گیری شد و خدا را شکر برای ۲ سال دیگر با رای بالایی انتخاب شدم. ۷نفر انتخاب شدند که من سوم شدم. این افتخار (اعتماد دانشگاهیان به دانشگاه سمنان) به شما ارتباط دارد! چطور؟ می گویم.
خانم دکتر سلیمان نژاد که ۴ سال قبل تازه از انگلیس آمده بودند و در کنفرانس شرکت کرده و شیفته نظم و انضباط کنفرانس معدنی شده بودند تبلیغی اساسی برای ما انجام دادند. البته عوامل دیگری نیز دخیل بودند ولی این باعث شد تا من نام شماها را برده و یک دلیل اساسی این موفقیت را نیروی شما دانشجویان عزیزم بشمارم.
یادش به خیر
کاش کنفرانس دیگری برگزار می کردیم!

مرتضی و منتظر چهارشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 04:59 ب.ظ

به نام خدا

سلام بر همه

سلام بر 13 عزیز
انشالله که سال خوبی رو شروع کرده باشی
درست حدس زدی تایپیست منم (چون دستم تو تایپ تندتره) و به اتفاق منتظر عزیزم کامنت هارو یا مشارکتی مینویسیم (با تبادل نظر همدیگه) یا با تایید همدیگه ارسال میکنیم
در هر حال فرقی بین ما نیست

راستی 13 ازدواج کردی؟؟؟

مرتضی و منتظر چهارشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 05:02 ب.ظ

کلبه مرتضی (ورژن2)
شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389

روزی شیطان در گوشه مسجد الحرام ایستاده بود. حضرت رسول صلی الله علیه و آله هم سرگرم طواف خانه کعبه بودند. وقتی آن حضرت از طواف فارغ شد، دید ابلیس ضعیف و نزار و رنگ پریده، کناری ایستاده است.
فرمود: ای ملعون! تو را چه می شود که چنین ضعیف و رنجوری؟!
گفت: از دست امت تو به جان آمده و گداخته شدم.
فرمود: مگر امت من با تو چه کرده اند؟
گفت: یا رسول الله! چند خصلت نیکو در ایشان است، من هر چه تلاش ‍ می کنم این خوی را از ایشان بگیرم نمی توانم.
فرمود: آن خصلت ها که تو را ناراحت کرده کدامند؟
گفت:
اول اینکه هرگاه به یکدیگر می رسند سلام می کنند و سلام یکی از نام های خداوند است. پس هر که سلام کند حق تعالی او را از هر بلا و رنجی دور می کند و هر که جواب سلام دهد، خداوند متعال رحمت خود را شامل حال او می گرداند.
دوم اینکه، وقتی با هم ملاقات کنند به هم دست می دهند و آن را چندان ثواب است که هنوز دست از یک دیگر برنداشته حق تعالی هر دو را رحمت می کند.
سوم، وقت غذا خوردن و شروع کارها بسم الله می گویند و مرا از خوردن آن طعام و شرکت در آن دور می کنند.
چهارم، هر وقت سخن می گویند: ان شاءالله بر زبان می آورند و به قضای خداوند راضی می شوند و من نمی توانم کار آنها را از هم بپاشم، آنان رنج و زحمت مرا ضایع می کنند.
پنجم، از صبح تا شام تلاش می کنم تا اینان را به معصیت بکشانم. باز چون شام می شود، توبه می کنند و زحمات مرا از بین می برند و خداوند به این وسیله گناهان آنان را می آمرزد.
ششم، از همه اینها مهم تر این است که وقتی نام تو را می شنوند با صدای بلند صلوات میفرستند و من چون ثواب صلوات را می دانم، از ناراحتی فرار می کنم؛ زیرا طاقت دیدن ثواب آن را ندارم.
هفتم هم اینکه ایشان وقتی اهل بیت تو را می بینند، به ایشان مهر می ورزند و این بهترین اعمال است.

پس حضرت روی به اصحاب کرده و فرمودند: هر کس ‍ یکی از این خصلت ها را داشته باشد از اهل بهشت است

13 چهارشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:02 ب.ظ

به نام خدا

سلام بر مرتضی و منتظر عزیز

خیلی خوبه که هستین و از کامنت های شما استفاده می کنیم.ممنون از هر دوی شما.
اگر اشتباه نکنم عامل آشنایی شما با هم همین صندوقچه استاد بوده باشه
نه هنوز ازدواج نکردم.کسی از ما خوشش نمیاد که
شوخی کردم،هنوز شرایطش مهیا نشده .
راستی به نظرتون 13 پسره یا دختر؟؟!


موفق و موید باشین

چون کامنتها را از بالا به پایین می خوانم هنوز به این کامنت نرسیدم حدس می زدم 13 این سوال را از مرتضی بپرسه!

13 چهارشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:05 ب.ظ

به نام خدا

سلام به همه
بچه ها واسه شروع پیشنهاد می کنم اولین خاطره ی دیدارتون با استاد رو بنویسید
فکر می کنم جالب باشه

دومین باری بود که به سمنان می یومدم. بابام هم باهام اومده بود. خیلی هم مریض بود.
اول بهمون گفتن باید برین دانشکده هنر برگه انتخاب واحدتتو بگیری. وقتی رفتم اونجا پاسم دادن دانشکده فنی مهندسی گروه مهندسی شیمی.
خلاصه با هزار مکافات و از این بپرس و از اون بپرس بالاخره دفتر مدیر گروه مهندس شیمی رو پیدا کردم.
رفتم تو و گفتم:
من ورودی جدید هستم و اومدم برگه ی انتخاب واحدم رو بگیرم.
مدیر گروه مهندس شیمی هر چی گشت اسمم رو پیدا نکرد و بعد از کلی کنکاش با شک ازم بپرسید:
چه رشته ای قبول شدی؟ شیمی کاربردی یا مهندسی شیمی؟
و وقتی گفتم شیمی کاربردی یه نگاه عاقل اندر سفیه بهم کرد و گفت:
برو دانشکده علوم پایه پیش آقای اخلاقی
اومدم دانشکده علوم پایه و از اونجایی که فکر می کردم آقای اخلاقی مدیر گروه شیمی کاربردی هست وارد ساختمون بانک شدم.
اون زمان دفتر دکتر عموزاده کنار سایت بود و تنها کسی بود که توی دفترش بود.
در زدم
- ببخشید آقا شما می دونید دفتر آقای اخلاقی کجاست؟
- بله پسرم، رو به روی کتابخونه و ...
خلاصه رفتم پیش آقای اخلاقی و برگه ی انتخاب واحدم رو خواستم و او هم مجدد منو پاس داد به سمت دفتر دکتر عموزاده
خوشبختانه این دفعه می دونستم دکتر عموزاده کیه و چه شکلیه چون چند دقیقه قبل پیشش بودم و مستقیم رفتم پیش استاد
- سلام ببخشید شما مدیر گروه شیمی هستین؟
استاد نگاهی به من کرد و گفت:
- بله خودمم اما تو همونی نبودی که چند دقیقه پیش با آقای اخلاقی کار داشتی؟
من هم گفتم:
- چرا خودم بودم. راستش برگه ی انتخاب واحدم رو می خوام.
اینجا بود که استاد کمی هنگ کرد
- ببینم تو برگه انتخاب واحد می خواستی چرا ازم آدرس دفتر آقای اخلاقی رو گرفتی؟
حالا من هم خسته و بابام مریض بیا توضیح بده که آدرس اشتباهی بهم دادم، گفتم:
- تو رو خدا اگه برگه ی انتخاب واحد من دست شماست که بدین برم وگرنه بگین از کی باید بگیرم، یک ساعته که همش منو پاس کاری می کنن.
- بیا این بیسکوئیت رو بخور خستگی ات در بره تا برگه انتخاب واحدت رو بهت بدم.

و خداحافظی کردم و با بابام برگشتم تهران


نوشته شده : بوسیله جناب صفر دوست- کلبه خاطرات-1389/2/27

13 چهارشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:20 ب.ظ

به نام خدا

یه توضیح کوچیک در مورد انتخاب کامنت ها :
سعی میکنم کامنت ها از نظر موضوعی و .. متنوع باشن.
از افراد مختلف باشن.
به جواب های استاد هم( در پاسخ به کامنت ها) گاهی اوقات نگاه می کنم.
سعی می کنم با گذاشتن کامنت های افراد مختلف یادی ازشون بشه.انشالله که همگی سالم و موق باشن.
همچنین سعی کلیم بر این است که کامنت هایی رو انتخاب کنم که یه نکته آموزنده برامون داشته باشه

یا علی

13 چهارشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:23 ب.ظ

به نام خدا

سلام

اون روز من هم حسابی خسته بودم خیلی هم دلم شکسته بود بماند برای چی!
همراه مامانم و یکی از همکلاسی هام که دومین همکلاسی بود که تا اون لحظه می شناختم٬ وارد دفتراستاد راهنما٬دکتر عموزاده شدیم.یادمه استاد با رویی گشاده به ما خوش آمد گفتن٬در حالی که برگه ی انتخاب واحدم رو از میون بقیه ی برگه ها جدا می کردند فرمودن:خوب٬خانم اسماعیل پور اهل کجایید
من که حسابی حالم گرفته بود با صدایی بی رمق گفتم:نوشهر برخورد استاد واقعا" برام غیر منتظره بود :به به٬نوشهر.بسیار عالی.خوب ما اینجا یک نوشهری دیگر هم داریم ها.
ازاونجایی که من با اون خانم عزیز در یک دبیرستان بودیم و ایشون سال بالایی ما بودن و با خواهرشون دوست وهمکلاسی بودم به خوبی ازین موضوع مطلع بودم که ایشون دانشجوی دانشگاه سمنان هستن و از طرفی بر خورد خوب استاد کاملا" روحیه ام رو عوض کرده بود،
همینکه استاد اومدن معرفی کنن(معذرت)دویدم میون حرفشون و گفتم:میشناسمشون!
استاد هم فرمودن بسیار خوووب.یه اتفاق جالب دیگه هم اون روز افتاد که استاد علامت سوال پررنگ ذهن کنجکاوه منه ورودی رو خوندن و این مساله رو هم با برخورد خوبی حل کردن
وقتی از دفتر استاد اومدیم بیرون مامانم از اونجاییی که خودشون به عقیده ی من حسابی روانشناسن بهم گفتن:این استاد خیلی روانشناس خوبیه ها رویا،چه آدم خوب و خوش برخوردی بود.منم با لبخند تائید کردم.
اینطوری شد که از همون برخورد اول از دکتر عموزاده میشه گفت خاطره ی خوبی تو ذهنم نقش بست.
همون روز اولین جلسه ی شیمی عمومی1 هم تشکیل شد.
در کل 7یا8 نفر حاضر بودیم.استاد بعد از سلام و احوال پرسی و معرفی کامل خودشون روی برد:من،دکتر(دکتر رو خودم اضافه می کنم)علی عموزاده،متولد بهمن1344 ،یک فرزند:پارسا،5ساله،تحصیلات: لیسانس،دبیری شیمی دانشگاه فردوسی مشهد. فوق لیسانس شیمی آلی،داشگاه شهید بهشتی.دکترا،فرانسه.
بعد رو برد نوشتن:شانوشیروان و رو به ما گفتن شانوشیروان رو می شناسین؟همه با تعجب نگاه می کردیم .بعد یهو پرسیدن:ادبیاتو چند درصد زدین؟ همه ساکت بودیم.رو کردن به منو ازم پرسیدن ادبیات چند درصد زدید من با صدایی که از ته چاه می اومد با کلی شرمندگی گفتم 55%.بعد از چند نفر دیگه هم پرسیدن من کلی شاکی بودم تو دلم با خودم حرف میزدم و می گفتم یعنی چی؟!مثلا" شیمی عمومی داریم،چی می شد درصد شیمی رو ازم می پرسید(بالاترین درصدم در کنکور)،حالا فکر می کنه که من چقدر تنبلم!(بعدا" خوب فهمیدین که چقدر تنبلم.نه استاد؟)
همون لحظه یه همکلاسی جدید اومد دم در کلاس و پرسید:کلاس شیمی عمومی 1 اینجاست؟ استاد گفتن نه!کلاس ادبیاته!اگه ورودی هستین بفرمائید.اون دوست با تعجب نگاهی به شماره ی کلاس کرد و گفت:مگه کلاس 1 نیست؟!
خلاصه ایشون هم اومدن سر کلاس و استاد حکایت شانوشیروان رو تعریف کردند و برگه ای رو دادن دستمون تا نام و نام خانوادگیمون و بدون اینکه مثل حکایت شانوشیروان پامونو از گیلیممون درازتر کنیم!( بدون اینکه اسممون از خط ستون مربوطه خارج بشه و بدون اینکه زیر ستون نام شهر چیزی بنویسیم)یادداشت کنیم.
بعد اسم هامونو خوندن و شهرمونو پرسیدن و خوشون نام شهر رونوشتن.
خوب خاطره ی ما به سر رسید!
چیزی از قلم نیفتاد؟!
استاد خسته نباشید;-)
اینم یادمه که ازم پرسیدین چرا اسمتونو می نویسید اسماعیل پور در حالیکه در شناسنامه اسمعیل پور هستید؟
جواب:در شناسنامم اشتباه شده!
ببخشید سرتونو درد آوردم
راستی ازین کلبه هم ممنون

در پناه ایزد یکتا...




پاسخ استاد به این کامنت که خوندن دوبارش خالی از لطف نیست:
سلام خانم اسماعیل پور
ممنون از خاطره تون
آری روانشناسم و با انسانهایی که عادت دارند از بالا به پایین دیگران را نگاه کنند آبم تو یک جو نمی رود
کلاسهای هفته اول سخت ترین کلاسها هستند نه می شود تعطیل کرد نه درس داد
راستی من کانادای فرانسه زبان بوده ام (مونترآل)
در جلسات بعد از تندیهایی هم که با شما کرده ام ذکری کنید
و از اوقاتی که احیانا از من بدتان می آمده!
ممنون
استاد

نوشته شده :بوسیله خانم رویا اسماعیل پور-کلبه خاطرات

13 چهارشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:29 ب.ظ

به نام خدا

سلام
از طلا بودن خسته گشته ایم مرحمت نموده ما را مس کنید(چقدر اینو دوست دارم)

دلایل قوی بایدو منطقی نه رگ های گردن به حجت قوی
(پایان برگه ی امتحانیم نوشته بودم )

دانی کف دست از چه بی موست زیرا کف دست مو ندارد(برای داداشم خیلی استفاده میکنم)


این سه تا رو تا در روز چند بار نگم روزم شب نمیشه!!!!
(درست یا غلط بودنشونو نمی دونم این جوری تو ذهنم موندن)


درمورد خاطرات دوستان:
خاطره ی آقا مرتضی:
یادمه آز دستگاهی داشتیم از اونجایی که میدونستیم هر کی بره دفتر استاد دست خالی بر نمی گرده چون گشنمون بود و چیزی برای خوردن نداشتیم خاستیم بریم پیش استاد فقط برای عرض ادب! ولی رومون نشد ولی این قدر شلوغ کردیم که یک دفعه دیدیم دست استاد با ظرف آجیل اومد بیرون !!!!!
خاطره ی مندلیف
وای که چقدر از داد استاد میترسیدم اون اولا.
ولی خودمونیم اگه الانم استاد جدی سرم داد بکشه فکر کنم اشکم در بیاد(مگر این که ته دادشون یه لبخندی نهفته باشه)

خاطره ی رویا خانم:
استاد چه جالب انگار بزرگترا از همون برخورد اول از شما خوششون میآد و متوجه بزرگمنشی شما می شوند.

خاطره ی آقا سید:
استاد درک بالا و ایثار و مهربانی( به همین سادگی)

خاطره ی آقا مرتضی:
آره یادش بخیر .آدامس
من که گفتم چه استاد زرنگی چون امروز خودشون آدامس دارن میگن آدامس اشکالی نداره ولی خداییش چند ثانیه طول کشید تا بتونم تجزیه تحلیل کنم استاد چی گفتن چون سابقه نداشت استادی اینجوری بگه!!!
استاد هنوزم یادم هست که ... تو خاطره ی بعدی میگم کوتاست ولی برای من مهمه.

نوشته : خانم رحیمی نژاد-کلبه خاطرات
اون جملات اول برای من خیلی خاطره انگیز بودن

13 چهارشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:36 ب.ظ

به نام خدا

سلام استاد
سلام به همگی
کلبه ی خاطراتو چه زود درش رو بستید؟
من هنوز نگفتم!!!
ببخشید که دیر به دیر میام. در گیر کارم این روزا. فصل امتحاناته و هی سوال طرح کردن و هی صحیح کردن!
یادش یخیر باد همه ی روزهای خوب ...
امتحان آلی بود که پایین برگه امتحانم این شعر رو برای استاد نوشتم:
ای سرنوشت از تو کجا می شود گریخت
من راه آشیان خود از یاد برده ام
یک دم مرا به گوشه ی راحت رها مکن
با من تلاش کن که بدانم نمرده ام
ای سرنوشت هستی من در نبرد توست
بر من ببخش زندگی جاودانه را
منشین که دست مرگ ز بندم رها کند
محکم بزن به شانه ی من تازیانه را
یه بارم سرکلاس برای استاد شعری از فاضل نظری رو خوندم استاد پرسیدن شاعرش کی بود منم ظاهرا گفته بودم فاااااااااضل نظری و استاد کلی خندیدن به من!!!
نمی دونم استاد یادتونه یانه
با خانم فامیلی و فریبا ترحمی اومده بودیم پیشتون برای عرض ادب که شما یه شعر از خانومتون دادید خوندیم و اون دو نفر همینجوری نگاه می کردن و من گوله گوله اشک می ریختم!!
دنیای دانشجویی من که فقط به شما و کلاس های شما و بچه های 83 ختم میشه . واقعا دلم برای همه تنگ شده.واقعاااااا .من معتقدم بچه های کلاس مارو گلچین کرده بودند. (منهای خودم) جدا فوق العاده بودن.
من که پرم از خاطره ...
چقدر خاطره از بچه ها دارم... انشاا... همشون تنشون سالم باشه.
در پناه حق

نوشته شده : بوسیله خانم یاسمن قاسمی پور-کلبه خاطرات

سلام خانم قاسمی پور.
بله اشتباه نکنید! این پیام خانم قاسمی پور است به انتخاب 13. جواب سوالهاش را هم همون جا حتما دادم.

13 پنج‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:50 ب.ظ

به نام خدا

سلام و درود

شب جمعه هست امشب و گفتم با یادحضرت سیدالشهدا (ع) صندوقچه رو متبرک کنیم


1-به نام خدایی که کربلا را افرید تا ما وطن داشته باشیم.

در دیار عشق همه چیز در سکوت رقم می خورد
این همه هیاهو برای چیست نمیدانم!

کربلا را ببین!
هر چه صداست همه در جبهه یزید است
کربلائیان آرام جان می دهند.


نوشته شده : بوسله منتظر-کلبه محرم



2-آتش‌ گلستان شد


در هندوستان یاد و نام امام حسین (ع) منزلت ویژه‌ای دارد ،عده بسیار زیادی از بازرگانان و ثروتمندان هند از مذاهب مختلف اعتقاد فوق‌العاده‌ای به حضرت سیدالشهدا دارند و برای برکت اموالشان همه ساله مقداری از ثروت خود را نذر سوگواری آن حضرت می‌کنند.
یکی از آنان هر ساله همراه سینه‌زنان حرکت می‌کرد و همراه با آنان بر سر و سینه می‌زد، هنگامیکه آن مرد بازرگان از دنیا رفت بنا به رسوم مذهبی خودشان بدن او را در آتش می‌سوزانیدند تا خاکستر بدن را دفن نمایند.اما با کمال تعجب و شگفتی دیدند آتش در دست راست و قسمتی از سینه‌اش ابداً اثری نکرده است.پس بستگانش آن دو قطعه از بدن را به قبرستان شیعیان آوردند و گفتند:«این دو عضو از آن حسین شماست»...



منبع :داستانهای شگفت‌انگیز شهید دستغیب
نوشته شده : بوسیله استاد-کلبه محرم




3-
هزار آینه مبهوت بی شماری تو
هزار بادیه مجنون نی سواری تو

بهار آمده با لاله های سینه زنش
پی زیارت باغ بنفشه کاری تو

هلا که جمع نقیضین بوسه و عطشی
ندیده ام لب خشکی به آبداری تو

چه جای نغمه در این روزگار یأس مگر
به روی دست تو پرپر نشد قناری تو ؟

هم او که نامه برایت نوشت , با خنجر
ببین که آمده از پشت سر به یاری تو

دریغ,کاری از این طبع مرده ساخته نیست
به جز شمردن گلزخم های کاری تو

به ما مخند که جای گریستن بر خویش
نشسته ایم دمادم به سوگواری تو....


نوشته امین-کلبه محرم

کربلائیان آرام جان می دهند.

کلبه پرنده پنج‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 11:08 ب.ظ

سلام ب همگی مطالب صندوقچه واقعا جالبو دوست داشتنی هستش. استاد عزیز 13 جان و همه صندوقچه ای ها خدا قوت

سلام. ممنون

استاد جمعه 22 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:30 ب.ظ

به نام خدا
سلام
مخاطب این پیام کسی است که خودش می داند!

سلام. ناراحت شدم اما دور از جان حدس هایی می زدم.
متاسفانه این وضعی است که خودمان سر خودمان آورده ایم! وقتی اصول جامعه را خراب می کنیم نتیجه اش همین می شود.این همه که من بهلافزنان دروغگوی بی حیا می تازم دلیل همین است که هرکدام همین گونه اند.خودبینی-منفعت طلبی-اصالت لذت و بی خدایی. یعنی هیچ اعتقادی به روز جزا ندارند. بگذریم این مشکل را نمی توان نسخه ای واحد پیچید خصوصا من که در جریان ریز ماجرا نیستم اما یک نکته می گویم هر چند شعاری است: اول و اول و اول به خدا توکل کنید مطمئن باشید کمکتان می کند.
دوم با والدین خود یا فردی عاقل در خانواده مشورت کنید.
سوم همان راهی را که گفتید برای مشورت انتخاب کنید.
امیدوارم اخبار خوبی از شما بشنوم.

اگر دانشگاه آمدید و دوست داشتید سری به من بزنید.

13 جمعه 22 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 11:09 ب.ظ

به نام خدا

سلام و درود

کلبه پرنده عزیز ممنون از شما.خیلی متشکرم که مطالب رو دنبال می کنید و سر میزنید.موفق باشین

استاد در کامنت 31 عجب نکته ای اشاره کردین.تا حالا بهش فکر نکرده بودم و فکر کنم جایی هم نخونده بودم.البته مخاطب رو نمیشناسم ولی اون کلمه ای که به دلم خیلی نشست کلمه ((اصالت لذت)) بود.خیلی بنظرم پرمغز این لغت.ام الکلمه ای بر خودش.
انشالله خدا ما رو از شر خودمون رهایی بده

سلام. ان شاالله.

13 جمعه 22 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 11:11 ب.ظ

به نام خدا

من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم، پر دوست !
کنج هر دیوارش، دوستانم بنشینند آرام
گل بگو، گل بشنو
هر کسی می خواهد وارد خانه ی پر مهر و صفامان گردد
یک سبد بوی گل سرخ به ما هدیه کند!
شرط وارد شدن:
شستشوی دلهاست، شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست !
بر درش برگ گلی می کوبم
روی آن با قلم سبز بهار می نویسم :
«ای یار خانه ی دوستی ما اینجاست!!»
تا که سهراب نپرسد دیگر
«خانه ی دوست کجاست؟
برگرفته از سایت جاوید

نوشته امین-کلبه امین-با کمی تلخیص
واقعا کامنت قشنگیه.من که خیلی دوست دارم از شهر و هیاهوش دور باشم

13 شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 08:32 ب.ظ

به نام خدا

پرواز


بنده ی من ، من خدایم سوز دل را ساز کن
هر چه می خواهد دل تنگت به ما ابراز کن

گر ، در از روی محبت کس به رویت وانکرد
باز کردم در بیا و اخم خود را باز کن

هر که هستی ، هر چه هستی ، با خلوص دل بیا
گر نیازت را ندادم شکوه را آغاز کن

دوزخی را من بهشتی می کنم با توبه ای
پس بیا با توبه خود را پیش ما ممتاز کن

گر که از بار گنه خم گشته پشتت غم مخور
دل به عفو ما ببند و ترک حرص و آز کن

در مقام توبه کردن عاری از کبر وریا
می خرم ناز تو را پس هر چه خواهی ناز کن

منبع: کتاب زمزمه‌های استغفار
نوشته شده :بوسیله سلمان رحمانی-کلبه صاحبدلان

13 شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 08:37 ب.ظ

به نام خدا


به نام خدا


اندیشه های زندگی



The best cosmetic for lips is truth
زیباترین آرایش برای لبان شما راستگویی

for voice is prayer
برای صدای شما دعا به درگاه خداوند

for eyes is pity
برای چشمان شما رحم و شفقت

for hands is charity
برای دستان شما بخشش

for heart is love
برای قلب شما عشق

and for life is friendship
و برای زندگی شما دوستی هاست

No one can go back and make a brand new start
هیچ کس نمیتونه به عقب برگرده و همه چیز را از نو شروع کنه

Anyone can start from now and make a brand new ending
ولی هر کسی میتونه از همین حالا عاقبت خوب و جدیدی را برای خودش رقم بزنه

God didn't promise days without pain
خداوند هیچ تضمین و قولی مبنی بر این که حتما روزهای ما بدون غم بگذره

laughter, without sorrow, sun without rain
خنده باشه بدون هیچ غصه ای، یا خورشید باشه بدون هیچ بارونی، نداده

but He did promise strength for the day, comfort for the tears
ولی یه قول رو به ما داده که اگه استقامت داشته باشیم در مقابل مشکلات،
تحمل سختی ها رو برامون آسون میکنه

and light for the way
و چراغ راهمون میشه

Disappointments are like road bumps, they slow you down a bit
نا امیدی ها مثل دست اندازهای یک جاده میمونن
ممکنه باعث کم شدن سرعتت در زندگی بشن

but you enjoy the smooth road afterwards
ولی در عوض بعدش از یه جاده صاف و بدون دست انداز بیشتر لذت خواهی برد

Don't stay on the bumps too long
بنابر این روی دست اندازها و ناهمواریها خیلی توقف نکن

Move on
به راهت ادامه بده
When you feel down because you didn't get what you want just sit tight
and be happy
وقتی احساس شکست میکنی که نتونستی به اون چیزی که

می خواستی برسی ناراحت نشو

because God has thought of something better to give you
حتما خداوند صلاح تو رو در این دونسته و برات آینده بهتری رو رقم زده

When something happens to you, good or bad
وقتی یه اتفاق خوب یا بد برات میافته همیشه

consider what it means
دنبال این باش که این چه معنی و حکمتی درش نهفته هست

There's a purpose to life's events
برای هر اتفاق زندگی دلیلی وجود دارد

to teach you how to laugh more or not to cry too hard
که به تو میآموزد که چگونه بیشتر شاد زندگی کنی و کمتر غصه بخوری

You can't make someone love you
تو نمیتونی کسی رو مجبور کنی که تو رو دوست داشته باشه

all you can do is be someone who can be loved
تمام اون کاری که میتونی انجام بدی
اینه که تبدیل به آدمی بشی که لایق دوست داشتن هست

the rest is up to the person to realize your worth
و عاقبت کسی پیدا خواهد شد که قدر تو رو بدونه

It's better to lose your pride to the one you love
بهتره که غرورت رو به خاطر کسی که دوست داری از دست بدی تا این که

than to lose the one you love because of pride
کسی رو که دوست داری به خاطر غرورت از دست بدی

We spend too much time looking for the right person to love
ما معمولا زمان زیادی رو صرف پیدا کردن آدم مناسبی برای دوست داشتن

or finding fault with those we already love
یا پیدا کردن عیب و ایراد کسی که قبلا دوستش داشتیم میکنیم

when instead
باید به جای این کار

we should be perfecting the love we give
در عشقی که داریم ابراز میکنیم کامل باشیم

Never abandon an old friend
هیچوقت یه دوست قدیمیت رو ترک نکن

You will never find one who can take there place
چون هیچ زمانی کسی جای اون رو نخواهد گرفت

Friendship is like wine
دوستی مثل شراب میمونه


it gets better as it grows older
که هر چی کهنه تر بشه ارزشش بیشتر میشه


When people talk behind your back, what does it mean
وقتی مردم پشت سرت حرف میزنن چه مفهومی داره ؟

Simple! It means that you are two steps ahead of them
خیلی ساده ! یعنی این که تو دو قدم از اون ها جلوتری

So, keep moving ahead in Life
پس، در زندگی راهت رو ادامه بده.

در پناه حق...

نوشته شده : بوسیله خانم اسماعیل پور- کلبه صاحبدلان

13 شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 08:38 ب.ظ

به نام خدا


دوستی از من به من نزدیکتر...



پیش از اینها فکر میکردم خدا

خانه ای دارد میان ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتی از الماس وخشتی از طلا

پایه های برجش از عاج وبلور

بر سر تختی نشسته با غرور

ماه برق کوچکی از تاج او

هر ستاره پولکی از تاج او

اطلس پیراهن او آسمان

نقش روی دامن او کهکشان

رعد و برق شب صدای خنده اش

سیل و طوفان نعره توفنده اش

دکمه پیراهن او آفتاب

برق تیغ و خنجر او ماهتاب

هیچکس از جای او آگاه نیست

هیچکس را در حضورش راه نیست

پیش از اینها خاطرم دلگیر بود

از خدا در ذهنم این تصویر بود

آن خدا بی رحم بود و خشمگین

خانه اش در آسمان دور از زمین

بود اما در میان ما نبود

مهربان و ساده وزیبا نبود

در دل او دوستی جایی نداشت

مهربانی هیچ معنایی نداشت

هر چه می پرسیدم از خود از خدا

از زمین، از آسمان،از ابرها

زود می گفتند این کار خداست

پرس و جو از کار او کاری خطاست

آب اگر خوردی ، عذابش آتش است

هر چه می پرسی ،جوابش آتش است

تا ببندی چشم ، کورت می کند

تا شدی نزدیک ،دورت می کند

کج گشودی دست، سنگت می کند

کج نهادی پای، لنگت می کند

تا خطا کردی عذابت می کند

در میان آتش آبت می کند

با همین قصه دلم مشغول بود

خوابهایم پر ز دیو و غول بود

نیت من در نماز و در دعا

ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه می کردم همه از ترس بود

مثل از بر کردن یک درس بود

مثل تمرین حساب و هندسه

مثل تنبیه مدیر مدرسه

مثل صرف فعل ماضی سخت بود

مثل تکلیف ریاضی سخت بود

*****

تا که یکشب دست در دست پدر

راه افتادم به قصد یک سفر

در میان راه در یک روستا

خانه ای دیدیم خوب و آشنا

زود پرسیدم پدر اینجا کجاست

گفت اینجا خانه خوب خداست!

گفت اینجا می شود یک لحظه ماند

گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند

با وضویی دست ورویی تازه کرد

با دل خود گفتگویی تازه کرد

گفتمش پس آن خدای خشمگین

خانه اش اینجاست اینجا در زمین؟

گفت آری خانه او بی ریاست

فرش هایش از گلیم و بوریاست

مهربان وساده وبی کینه است

مثل نوری در دل آیینه است

می توان با این خدا پرواز کرد

سفره دل را برایش باز کرد

می شود درباره گل حرف زد

صاف و ساده مثل بلبل حرف زد

چکه چکه مثل باران حرف زد

با دو قطره از هزاران حرف زد

می توان با او صمیمی حرف زد

مثل یاران قدیمی حرف زد

میتوان مثل علف ها حرف زد

با زبان بی الفبا حرف زد

میتوان درباره هر چیز گفت

می شود شعری خیال انگیز گفت....

*****

تازه فهمیدم خدایم این خداست

این خدای مهربان و آشناست

دوستی از من به من نزدیک تر

از رگ گردن به من نزدیک تر….

*****

(زنده یاد قیصر امین پور)

نوشته شده: بوسیله خانم اسماعیل پور- کلبه صاحبدلان

13 دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:48 ب.ظ

به نام خدا


این هم مطالبی برای اینکه جو این کلبه یکم عوض بشه

۱: از بقراط می پرسن: فرق فلاسفه و ریاضیدانها چیه؟
میگه: ریاضی دانها هر مسئله ای رو سعی میکنن با کمک ریاضی حل کنن ولی
فلاسفه چیزهای حل شده رو هم با کمک فلسفه به مسئله تبدیل می کنن!!

۲:یارو رو داشتن میبردن اتاق عمل. ازش میپرسن:همراه داری؟ میگه: آره دارم خاموشش کردم!!!


۳:اولین طلاق پس از حادثه 11 سپتامبر مربوط می شه به مردی که
محل کارش طبقه 103 برج تجارت جهانی بوده ، ولی در روز حادثه
به جای اینکه سر کارش باشه ، خونه زن دومش خواب بوده !
تلویزیون رو هم ندیده بوده که بدونه چه خبره !
خانمش زنگ می زنه . آقا گوشی رو بر می داره.
خانمش می پرسه : عزیزم حالت خوبه ؟ کجایی ؟
آقا جواب می ده : سر کارم هستم تو دفترم !

۴: طرف اومد در تاکسی و ببنده راننده بهش گفت دستت لای در گیر نکنه. جواب داد: سرت لای در گیر نکنه !

۵:واعظی بالای منبر از اوصاف بهشت می گفت و از جهنم حرفی نمی زد.یکی از حاضرین پای منبر خواست مزه ای بیندازد گفت:ای آقا،شما همیشه از بهشت تعریف می کنید،یک بار هم از جهنم بگویید.واعظ که حاضر جواب بود گفت:آنجا را که خودتان می روید و می بینید.بهشت است که چون نمی روید لااقل باید وصفش را بشنوید!

۶:آمده ایم تا زندگی کنیم که قیمتی پیدا کنیم، نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم. (حضرت آیت الله بهجت)





اما یک حدیث
مام هادی علیه السلام می فرماید:

مسخرگی تفریح ابلهان است



نوشته شده : بوسیله 13(خودم !!)-کلبه 13 شماره 2

13 دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:03 ب.ظ

به نام خدا


هو الحی

عنایات امام عصر ارواحنافداه‏به سیدبن طاووس‏رحمه الله‏
از میان علماى عصر غیبت کبرى، کمتر عالمى از لحاظ جلالت قدر و عظمت مقامات معنوى به پایه سیدبن طاووس قدس سره مى‏رسد که واسطه او با امام عصر خویش بسیار خصوصى و داراى اسرار بسیارى بوده است ؛ شخصیتى که آنقدر به امام عصرعلیه السلام خویش قرب روحى و معنوى پیدا کرد که امام زمان‏علیه السلام او را فرزند خویش نامید وى داراى مکاشفات، مشاهدات و رؤیاهاى صادقه و تشرفات بسیارى بوده که هر یک از آنها بازگو کننده مقام معنوى آن عالم بزرگوار است که...
به وضوح مى‏توان عنایات امام عصر ارواحنافداه را به این شخصیت معنوى مشاهده نمود؛ از آن جمله قضیه زیر است که خود صداى دلرباى امام عصر خویش را شنیده است که آن عزیز دست به دعا بلند کرده و براى شیعیان به درگاه خداى تعالى دعا نموده است ؛ خود در این باره مى‏گوید:
در یک سحرگاه در سرداب مطهر از حضرت صاحب الامرارواحنافداه این مناجات را شنیدم که مى‏فرمود: خدایا شیعیان ما را از شعاع نور ما و بقیه طینت ما خلق کرده‏اى ؛ آنها گناهان بسیارى با اتکا بر محبت ما و ولایت ما کرده‏اند ؛ اگر گناهان آنها گناهانى است که در ارتباط با تو است، از آنها درگذر که ما را راضى کرده‏اى و آنچه از گناهان آنها، در ارتباط با خودشان و مردم است، خودت بین آنها را اصلاح کن و از خمسى که حق ما است به آنها بده تا راضى شوند و آنها را از آتش جهنم نجات بده و آنها را با دشمنان ما در سخط خود جمع نفرما

نمی دونم حواسمون هست که داریم چی کار می کنیم؟
هر دوشنبه و جمعه وقتی اقامون پرونده ی اعمال ما رو نگاه می کنه گریه می کنه به حال شیعیانش و از خدا می خواد که به خاطر او از گناهان ما بگذره
حالا به نظر شما ما منتظریم یا امام زمان؟

اللهم بلغ مولاناالامام الهادی المهدی
یا علی
/

نوشیته شده بوسیله منتظر -لبه منتظر شماره 2

13: این کامنت منتظر تلنگری به من زد.سوال های زیر رو از خودم پرسیدم و جواب هاشو نداشتم که بدم.خجالت کشیدم از وجود خودم.خجالت میکشم از خدا،از پیامبرش،از معصومین، به خصوص از امام حاضر و ناظر

واقعا داریم چکار می کنیم؟؟
جدا مسلمونیم؟
جدا شیعه هستیم ما؟؟
آبروی اسلام رو بردیم ! خیلی وضع خودمون و جامعه ما خرابه
خیلی خیلی امام مهربونمون رو اذیت می کنیم
یعنی به خاطر این اذیت هایی که در حق امام زمان (عج) انجام میدیم خدا ما رو می بخشه؟؟
جدا که توی چه برهه تاریخی عجیبی قرار گرفته ایم
هنوز هم که نوزه انگار 313 تا مرد پیدا نشده!!!
جدا که ما انسان ها چقدر ناسپاسیم.چقدر غافلیم
با کمال شرمندگی از خود امام عزیزمون میخوام برای ما به اصطلاح مسلمون ها دعا کنن

التماس دعا

رحیمی نژاد پنج‌شنبه 28 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 12:52 ب.ظ

به نام خدا
سلام استاد
سلام 13 گرامی
سلام به تمامی دوستان

پنج وارونه چه معنادارد؟!
خواهر کوچکم از من پرسید
من به او خندیدم
کمی آزرده و حیرت زده گفت
روی دیوار و درختان دیدم
باز هم خندیدم
گفت دیروز خودم دیدم پسر همسایه
پنج وارونه به مینو میداد
آنقَدَر خنده برم داشت که طفلک ترسید
بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم
بعدها وقتی غم
سقف کوتاه دلت را خم کرد
بی گمان می فهمی
- پنج وارونه چه معنا دارد .
این شعر رو خیلی دوست دارم.

انشاالله از دعای خیر دوستان آخر و عاقبت ما هم ختم به خیر بشه.

نیکوترین اندوخته‌ی تو باید اعمال صالح و درست باشد. هوای نفس را در اختیار گیر و از آن چه حلال نیست، خویشتن‌داری کن.

خدا را برای راضی نگه داشتن مردم، به خشم نیاور. زیرا خشنودی خدا جایگزین هر چیزی است. اما هیچ چیز جایگزین خشنودی خدا نمی‌شود.

حق را به صاحب حق، هر کس که باشد، نزدیک یا دور، بپرداز. و در این کار شکیبا باش و این شکیبایی را به حساب خدا بگذار، گرچه اجرای حق مشکلاتی برای نزدیکانت فراهم آورد، تحمّل سنگینی آن را با یاد قیامت بر خود هموار ساز، زیرا تحمّل آن پسندیده است.(نامه 53)

تا می‌توانی با پرهیزکاران و راستگویان بپیوند

مبادا هرگز در کاری که وقت آن فرا نرسیده، شتاب کنی! یا در کاری که وقت آن رسیده، سستی کنی و یا در چیزی که (حقیقت آن) روشن نیست، ستیزه‌جویی نمایی و یا در کارهای واضح و آشکار کوتاهی کنی! تلاش کن تا هر کاری را در جای خود و در زمان مخصوص به خود انجام دهی.(نامه 53)


زنهار! زنهار! از دشمن خود پس از آشتی کردن. زیرا گاهی دشمن نزدیکت می‌شود، تا غافلگیرت کند، پس دوراندیش باش و حسن ظنّ خود را متّهم کن( به دشمن سوء ظنّ داشته باش).

علی ابن ابیطالب : کسی که بر مرکب شکیبایی سوار شود به پیروزی نهایی دست می یابد

علی ابن ابیطالب : چه زشت است کوچکی به هنگام نیاز و سرکشی به هنگام بی نیازی(چه جالب اومدم پایین دیدم شما هم تکرار کردید استاد)

علی ابن ابیطالب : بپرهیز از انجام کاری که اگر فاش شود انجام دهنده را خوار و خفیف سازد

علی ابن ابیطالب : شرط خرد حفظ تجربه ها و بکار بستن آنهاست

شاید، سالها بعد، در گذر جاده ها،
بی تفاوت از کنار هم بگذریم،
و بگوییم: این غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود


آخه هر وقت تو سیاهی به خدا فکر می کنم، یه نقطه سفید پیدا میشه.

13 گرامی یادم هست یک بار آقای صفر دوست از شما پرسید :آقا هستید یا خانم؟
جواب شما: چه فرقی میکند!
حالا خودتان سوال آقای صفر دوست را تکرار کردید!!!
چه فرقی میکند؟ شما با نام 13 آمدی و تمام!.
دوست داشتید میتوانید خودتان کامل خودتان را برای ما معرفی کنید.درسته؟

ممنون به خاطر تکرار خاطراتم:-)

خوب خسته شدم تا اینجا خوندم:-)
موفق باشید.

سلام. ----------------------------------------------------------------------------------چه زشت است کوچکی به هنگام نیاز و سرکشی به هنگام بی نیازی

13 پنج‌شنبه 28 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 06:21 ب.ظ

به نام خدا


سلام خانم رحیمی نژاد

خیلی ممنون از اینکه ه کلبه خودتون سر زدین

اما در مورد سوال از آقای صفر دوست(نمیدونم چرا کم پیدا شدن؟!)
میخواستم هم یادی از گذشته شده باشه هم اینکه بالاخره ببینم نظرشون چی شده بعد از این همه وقت

13 پنج‌شنبه 28 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 06:32 ب.ظ

به نام خدا

در این شهر صدای پای مردمی است که همچنان که تورا می بوسند، طناب دار تو را می بافند...
مردمی که صادقانه دروغ میگویند!

نوشته بوسیله : جناب رحمانی-کلبه درویشان 3

مردمی که عامدانه دروغ می گویند.

13 پنج‌شنبه 28 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 06:35 ب.ظ

به نام خدا

در این شهر صدای پای مردمی است که همچنان که تورا می بوسند، طناب دار تو را می بافند...
مردمی که صادقانه دروغ میگویند!

نوشته بوسیله : جناب رحمانی-کلبه درویشان 3

رحیمی نژاد جمعه 29 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 11:03 ق.ظ

به نام خدا
سلام استاد
سلام 13 گرامی

در این شهر صدای پای مردمی است که همچنان که تورا می بوسند، طناب دار تو را می بافند...
مردمی که صادقانه دروغ میگویند!

و من میگم این یک خیانت بزرگه. هیچ وقت هم قابل جبران نیست. تلخی چنین رفتاری رو چشیدم.خدا چنین آدم هایی رو سر راه هیچ کس قرار نده.

13 شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:46 ب.ظ

به نام خدا

سلام و درود

ابتدا به خاطر دو بار پست شدن نظر قبلی عذر می خوام. یه مشکل واسه نتم پیش اومد به همین دلیل دوبار پست شده

اما

خانم رحیمی نژاد گرامی !

ممنون از حضورتون

واقعا که زندگی غیر قابل تحمل شده ، مرمی که عامدانه دروغ می گن ، مرمی که صادقانه دروغ می گن ، و مرمی که اگر دینی هم داشته باشن تا جایی است که به دنیاشون و به امیالشون آسیب نرسونه

امیدوارم ما مسلمون واقعی باشیم و ومسلمون واقعی بمونیم.

یا علی

ان شاالله

شمسی یکشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 11:15 ق.ظ

سالروز میلاد خجسته فاطمه زهرا (س) سرور بانوان جهان، عطای خداوند سبحان، کوثر قرآن، همتای امیر مومنان و الگوی بی بدیل تمام جهانیان مبارک باد

امیدواریم به حب فاطمه و پدرش و شوهرش وفرزندان معصومش.

رحیمی نژاد دوشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 09:11 ق.ظ

به نام خدا
سلام استاد
سلام 13 گرامی
صادقانه دروغ میگن. صادقانه قسم دروغ میخورند.
مسلمان واقعی شدن سخته 13 بزرگوار. تو دنیای ما خیلی سخته.

سلام. واقعا دروغ کلید شرها است. ببینید چه صبری خدا به من داد تا دروغگویان لافزن را رسوا کنم.

رحیمی نژاد سه‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 10:35 ق.ظ

به نام خدا
سلام استاد
میدونید اوایل که از دروغگویان لافزن می گفتید بعد از مدتی با خودم می گفتم ای بابا مگه چی شده استاد این قدر از این حرف ها میزنه!! اما حالا که خودم با این جور آدم ها به طور جدی برخورد پیدا کردم درک می کنم که چی می گفتید و چرا می گفتید حالا وقتی حرف میزنید خوشحال هم می شم. دلم خنک می شه یه جورایی:-)
استاد دعا کنید خدا به من هم صبر بدهد.
خدا به شما قوت و نیرو و ایمان محکم عطا کند.

سلام. بک جایی گفته بودم... و خدا را شکر که دانشجویان سالم من که باور برحی مسایل برایشان سخت بود و فقط به خاطر اعتماد به من حرفهایم را باور می کردند بدانند که چه می گفتم... (نقل به مضمون).بله این ها نه دین دارند و نه آزاده اند و به قول مولا از نسلی به نسلی منتقل می شوند. ان شاالله خدا به شما صبر و استقامت بدهد. صبر و صلواه.

13 شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 09:38 ب.ظ

به نام خدا


امام علی (ع) : از نشانه های دیگر متقین و پرهیزکاران این است که ایشان در دینداری نیرومندند و به یادگیری دانش دینی و الهی حریص اند دین را خوب فهمیده و دانسته بردبارند به دنبال کسب روزی حلالند و حساب کار خود را دارند در راه حق سر زنده و چالاکند و هنگام شهوت پارسایند هر کار خیری پیش آید انجام دهند ولی باز هم ترسانند گواهی حق را از دشمنان هم دریغ نورزند کار خیر را برای خودنمایی نکنند و از شرم هم ترکش نکنند به خیر او امید است و از شرش آسودگی و پناه است. تحف العقول صفحه 156

نوشته شده :بوسیله خانم رحیمی نژاد-کلبه درویشان8


خانم رحیمی نژاد گرامی

بله مسلمون واقعی شدن سخته و از اون مهمتر مسلمون واقعی موندن خیلی سختتره.

ممنون از شما

13 شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 09:45 ب.ظ

به نام خدا

ارزش واقعی انسان به چیست؟
عده ای از جامعه شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا پیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضوع این بود: «ارزش واقعی انسان به چیست».

برای سنجش ارزش خیلی از موجودات، معیار خاصی داریم. مثلا معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیت آن است. معیار ارزش پول پشتوانه ی آن است. اما معیار ارزش انسانها در چیست؟

هر کدام از جامعه شناسان صحبتهایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه دادند. بعد وقتی نوبت به بنده رسید گفتم : اگر می خواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می ورزد. کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقش ماشینش است ارزشش به همان میزان است. اما کسی که عشقش خدای متعال است ارزشش به اندازه ی خداست.

علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه شناسان صحبتهای مرا شنیدند برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند.
وقتی تشویق آنها تمام شد من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود. بلکه از شخصی به نام علی (علیه السلام) است. آن حضرت در نهج البلاغه می فرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» «ارزش هر انسانی به اندازه ی چیزی است که دوست می دارد».
وقتی این کلام را گفتم دوباره به نشانه ی احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند . . .

حضرت علامه در ادامه می گفتند: عشق حلال به این است که انسان (مثلا) عاشق 50 میلیون تومان پول باشد. حال اگر به انسان بگویند: «آی!!! پنجاه میلیونی!!!» . چقدر بدش میآید؟ در واقع می فهمد که این حرف توهین در حق اوست. حالا که تکلیف عشق حلال اما دنیوی معلوم شد ببینید اگر کسی عشق به گناه و معصیت داشته باشد چقدر پست و بی ارزش است!

اینجاست که ارزش و مفهوم «ثار الله» معلوم میشود. ثار الله اضافه ی تشریفی است . خونی که در واقع آنقدر شرافت و ارزش پیدا کرده که فقط با معیارهای الهی قابل ارزش گذاری است و ارزش آن به اندازه ی خدای متعال است.
مطالب فوق نقل به مضمون از علامه محمد تقی جعفری (رحمه الله علیه) می باشد.


نوشته شده : بوسیله جناب رحمانی -کلبه درویشان 8

پ . ن : خیلی کامنت زیبایی بود . من که واقعا لذت بردم.
گاهی اوقات میگم امثال من که به ظاهر دوست دار ائمه هستیم چه ظلم و جفا هایی با اعمالمون نسبت به این ذوات مقدس که نمی کنیم.
با کارهامون بیشتر از اینکه تبلیغات مثبت برای اسلام و دینمون داشته باشیم تبلیغات سوء داریم
همچین عزیزانی داریم ، همچین کتاب هایی داریم ولی عمل نداریم !!

الحق زیبا بود

بوی فیروزه دوشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 11:54 ب.ظ

می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت...
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
و بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند...

موافقم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد